جون ما مرده

جون ما مرده

راننده سلانه سلانه می راند تا در این قحطی مسافر مبادا کسی از قلم بیافتد. نزدیک اذان بود و تلاوت زیبایی از رادیو ماشین در حال پخش شدن بود. روحانی سن و سال داری که عقب ماشین تاکسی نشسته بود در نوای زیبای قرآن غرق شده بود. بالاخره راننده روی ترمز زد و مسافری جدید سوار کرد. هنوز چیزی نگذشته بود که مسافر جدید سر صحبت را با راننده باز کرد و شروع کرد به بد گفتن از اوضاع زندگی و کاسبی و... در میان صحبتش با لحنی تمسخر آمیز اشاره ای به رادیو کرد وگفت:حاجی کسی مرده؟

راننده نگاهی به او کرد وکمی پیچ صدای رادیو را کم کرد. در همین لحضه حاج آقای دستی به ریش سفیدش کشید و گفت: آره داداش جون دل من و تو مرده ... نمرده؟ 

مرد سرش را پایین انداخت. تا آخر مسیر فقط قرآن گوش داد و انگار در مراسم ختم شرکت کرده باشد هیچ نگفت... صدای ضعیف قرآن در گوش می پیچید.

 

                          ( ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون "بقره 56")

 

مرد وقتی پیاده شد احساس سبکی داشت.احساس زندگی....

                                                                                          فاطمی نیا




|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : عمار
تاریخ : یک شنبه 30 مهر 1393
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: